|
یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : kimia
چی شد سیگاری شدی ؟ یه شب بارون می اومد ؛ خیلی تنها بودم ... //// چی شد سیگار رو ترک کردی ؟ یه شب بارون می اومد ؛ دیگه تنها نبودم ... //// چی شد دوباره سیگار کشیدن رو شروع کردی ؟ یه شب بارون می اومد ؛ بازم تنهای شدم ... //// چی شد آوردنت اینجا و بستریت کردن ؟ یه شب بارون می اومد ؛ خیلی خیلی تنها بودم تو خیابون دیدمش اون تنها نبود ...
![]()
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : kimia
زن عشق می کارد و کینه درو می کند....
دیه اش نصف دیه توست...
و مجازات...با تو برابر است...
می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر....
برای ازدواج در هر سنی اجازه ی ولی لازم است و تو ....
هر زمان بخواهی به لطف قانون گذار می توانی ازدواج کنی....
در محبسی به نام .... زندانی است و تو....
او کتک می خورد و تو حتی محاکمه هم نمی شوی....
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....
او درد می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
و...
هر روز او متولد می شود،عاشق می شود،مادر می شود، پیر می شود و می میرد....
و این ها همه... کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد او.... ![]()
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : kimia
گفتم:میری؟ گفت:آره گفتم:منم بیام؟ گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر گفتم:برمی گردی؟ فقط خندید..... شک توی چشمام حلقه زد سرمو پایین انداختم دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد گفت:میری؟ گفتم:آره گفت:منم بیام؟ گفتم:جایی که من میرم جای1 نفره نه 2 نفر گفت:برمی گردی؟ گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته وبا اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده . ![]() ![]()
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : kimia
اهای رقیبیادت باشد.... کم حوصله است ...ظاهرش جدی اما دلی دارد که مهربانیش به وسعت یک اقیانوس است!! بدقول نیست اما کم می اورد و سر قول هایش نمیماند....همیشه دنبال بهانه است بهانه دستش نده.... خسته که باشد...تنهایش بگذار...اگر ناراحتت کرد به لحن صدایش توجه کن...اگر پشیمانی در ان موج میزد دیگر اصرار به عذر خواهی نکن....چون مغرور است ...به حرمت دوست داشتنش غرورش را نشکن نوازشش کن...به نوازش نیاز دارد. رازدارش باش...همیشه نیاز دارد خودش را خالی کند..اگر دیدی لج کرد عیب ندارد کوتاه بیا...چند وقتی که میگذرد خود به خود از کارش پشیمان میشود...از همین حالا بدان که او هیچوقت تورا به رفیق هایش ترجیح نمیدهد... و اما عصبانیتش...خودم هم هنوز با ان کنار نیامدم..... شاید تو بتوانی...شاید...
![]()
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : kimia
دل من ....!
از بی کسی نترس...
تنها بمان...
ادم ها بی رحم شده اند...
ناخواسته ناخواسته
همه چز را له می کنند... حتی دل کوچکی شبیه تو را....!!! ![]()
جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 2:35 :: نويسنده : kimia
دخترک برگشت...چه بزرگ شده بود...ازش پرسید : پس کبریت هایت کو؟؟؟ پوزخندی زد گونه اش اتش بود...سرخ ، زرد... گفت : میخواهم امشب با کبریت های تو این سرزمین را به اتش بکشم!!!!!! دخترک نگاهی انداخت.... تنش لرزید...
دخترک گفت : ...کبریت هایم را نخریدند...سال هاست که تن میفروشم...!!!
![]()
دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : kimia
به تـاب های پـارک کـه رسیـدیـم ...
![]()
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : kimia
تنــــــهایی را تریجیح بده...
به تن هایی که ...
روحشان با دیگریست
![]() ![]()
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : kimia
یادت هست مادر اسم قاشق را گذاشتی قطار،هواپیما و کشتی تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟ شدی خلبان،ملوان،لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی
ومن عادت کردم ک هرچیزی را بدون اینکه دوس داشته باشم قورت بدهم...
حتی بغض های نترکیده ام را... ![]() ![]()
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : kimia
زن ضـعـیـف نیست
ظـــــریــــفـه واقعا با دیدن این عکس ناراحت شدم.امیدوارم روزی برسه که مرد های جامعه ی ما بجای ادب کردن با کتک روحیه ی خودشونو تقییر بدن.به امیــــد اون روز... ![]()
![]() |