|
چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 4:44 :: نويسنده : kimia
ایمان می آورم به دوستی و صداقت قاصدک ! سال هاست که ، صدایم را شنید ... نگاهم را خواند ... محبتم را فهمید ... غصه هایم را گریست ... خوشی هایم را خندید ... و همه شان را رساند به دوردست های خاکستری ! این روزها ، بیشتر از همیشه ، قاصدک را می خوانم ! و "تو" امروز هر چه قاصدک دیدی ، جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید !... ![]()
چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 4:9 :: نويسنده : kimia
تقصیر من نیستــــــــــــــ... به تــــــــــــــــــو که می رســــــــــــــــم... تب می کنمــــــــــــ، به تــــــــــــــــو که می رســـــــــــــــم... هوس آغوشتـــــــــــــ میسوزاندم، به تــــــــــــــــو که می رســــــــــــــــم... لبــــــــــــــانم از عطشت له له میزنند، به تــــــــــــــــو که میرســـــــــــــــــــم... نگاهم خمـــــــــــــار نگاهت میشود، به تـــــــــــــــــو که میرســـــــــــــم... تقصیر تو نیستـــــــــــــ، نفسهــــــــــــــــایت دیوانه ام میکند ... ![]()
چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 3:52 :: نويسنده : kimia
گاهی دیدن یک عکس دو نفره تو رو یاد اون نمی ندازه ! ![]()
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : kimia
زن که باشی درباره ات قضاوت میکنند!!! درباره ی لبخندی ک بی ریا نثار هر احمقی کردی!!! درباره ی تارهای مویت که بیخیال از نگاه شک آلودهی احمق ها از روسری بیرون ریخته اند!!! درباره ی روحــــــــــت ، جسمــــــــــت ، درباره ی تو و زن بودنت قضاوت میکنند!!! ![]()
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 22:0 :: نويسنده : kimia
بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم... ![]() ![]()
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 21:17 :: نويسنده : kimia
این روزها من خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود... اینجا زمین است اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است اینجا گم که میشوی بجای اینکه دنبالت بگردنن فراموشت میکندد......... ![]()
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : kimia
یه روز بهم گفت: «میخوام باهات دوست باشم؛آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدمو گفتم: «آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «میخوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «میخوام برم یه جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه. بعد كه همه چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه میدونی؟ من اینجاخیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم.فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامهش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا كردم. آخه میدونی؟من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند كشیدم وزیرش نوشتم: «آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخندكشیدم و زیرش نوشتم: «آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام» .حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیـلی تـنــــــــــــــهام ![]()
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : kimia
تازگیا مد شده میگن عشقتو ول کن اگه برگشت مال خودته اگه برنگشت از قبل مال تو نبوده آخه لعنتی مگه داری کفتربازی میکنی؟؟؟ ![]()
![]() |