دفترعشق
درباره وبلاگ


شایدبرم....شایدنرم....اگه برم یه جوری میرم که هیچ اثری ازم نمونه.... میرم ازاین سرزمینی که به خاطردوست داشتنت منت میگذارند.. هی تو...میدونم که توهم ازم خسته شدی مثل همه اونای دیگه... عذادارم...عذادار غم هایی که سالهاست نمیدانم بابت کدام کارم است... خدایا جهنمتو به موندن تو این دنیا ترجیح میدم...... اگه بی خداحافظی رفتم ببخشید... بریدم ازهمه چیز..... سلااااام تنهایی...رفیق قدیمی وهمیشگی....سلام دوستان به وبلاگ خودمون خوش اومدیــــــــــــــــــــم .لطفا با نظرات قشنگتون خوشحالم کنید.

پيوندها
love
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان متن و آدرس alonekimia.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 194
بازدید ماه : 272
بازدید کل : 9794
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



نويسندگان
kimia

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 21 خرداد 1398برچسب:, :: 13:35 :: نويسنده : kimia

این روزا هرکی بهم میگه دوست دارم . بی اراده میگم تودیگه چی میخوای؟؟؟

 
چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : kimia

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

 
دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : kimia

 
سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : kimia
غـــصه مــرا کـشت...! 
وقــتی دیــدم دســت بـه سیــنه ایســتاده ای... 
تـــمام ِ راه را بــرای آغــوشـَت دویــده بــودم بــی انــصاف..؟!
 
 
سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 22:17 :: نويسنده : kimia

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم


تمبر و پاکت هم هست


و یک عالمه حرف


کاش کسی جایی منتطرم بود…

 
یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : kimia

 

چه زیبــا می گفت مترسک...

 

وقتی نمی شود رفت, همین یک پا هم اضافیست...

 

 Avazak.ir Line9 تصاویر جداکننده متن (1)

 

حاصل عشـق مترسک به کلاغ

 

مــــرگ یک مزرعــه است...

 

Avazak.ir Line9 تصاویر جداکننده متن (1) 

 

میدونی مترسک به کلاغ چی گفت ؟؟؟

 

 گفت : هرچی میخوای نوکم بزن,

 

ولی تنهام نذار...

 

Avazak.ir Line9 تصاویر جداکننده متن (1) 

 

مترسک به گندم گفت:

 

گواه باش که مرا برای ترسانیدن آفریده اند,

 

ولی من تشنه ی عشق پرنده ای بودم که تمام سهمش از من گرسنگی بود... 

عکس مترسک

 
پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 13:30 :: نويسنده : kimia

دل آدما،

شیشه نیست که روی آن ” هــــــا ” کنیم

بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و

وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!

رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی

باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی …

 

 

 
پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : kimia


کلنگ و تیشه ام را آورده ام...

تو بگو کدام کوه ؟


فقط کمی شیــــــــــــرین باش....!

 
یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : kimia
جسارت میخواهد نزدیک شدن به
 
افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد
 
اما شب ها بالشش از هق هق های دخترانه خیس است
 
برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام: k3y80jch8d8kg2nwgol.jpg
مشاهده: 110460
حجم: 13.1 کیلو بایت
 
یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : kimia

چی شد سیگاری شدی ؟

یه شب بارون می اومد ؛

خیلی تنها بودم ...

////

چی شد سیگار رو ترک کردی ؟

یه شب بارون می اومد ؛

دیگه تنها نبودم ...

////

چی شد دوباره سیگار کشیدن رو شروع کردی ؟

یه شب بارون می اومد ؛

بازم تنهای شدم ...

////

چی شد آوردنت اینجا و بستریت کردن ؟

یه شب بارون می اومد ؛

خیلی خیلی تنها بودم

تو خیابون دیدمش

اون تنها نبود ...

 

عکسهای خیانت در روابط !!!!
 
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : kimia

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....

 

دیه اش نصف دیه توست...

 

و مجازات...با تو برابر است...

 

می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر....

 

برای ازدواج در هر سنی اجازه ی ولی لازم است و تو ....

 

هر زمان بخواهی به لطف قانون گذار می توانی ازدواج کنی....

 

در محبسی به نام .... زندانی است و تو....

 

او کتک می خورد و تو حتی محاکمه هم نمی شوی....

 

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

 

او درد می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...

 

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....

 

و...

 

هر روز او متولد می شود،عاشق می شود،مادر می شود، پیر می شود و می میرد....

 

و این ها همه...

کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد او....

 
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : kimia

گفتم:میری؟

گفت:آره

گفتم:منم بیام؟

گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر

گفتم:برمی گردی؟

فقط خندید.....

شک توی چشمام حلقه زد

سرمو پایین انداختم

دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد

گفت:میری؟

گفتم:آره

گفت:منم بیام؟

گفتم:جایی که من میرم جای1 نفره نه 2 نفر

گفت:برمی گردی؟

گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره

من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته وبا اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده .

 
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : kimia

 

اهای رقیبیادت باشد....

کم حوصله است ...ظاهرش جدی اما دلی دارد که مهربانیش به وسعت یک اقیانوس است!!

بدقول نیست اما کم می اورد و سر قول هایش نمیماند....همیشه دنبال بهانه است  بهانه دستش نده....

خسته که باشد...تنهایش بگذار...اگر ناراحتت کرد به لحن صدایش توجه کن...اگر پشیمانی در ان موج میزد دیگر اصرار به

عذر خواهی نکن....چون مغرور است ...به حرمت دوست داشتنش غرورش را نشکن نوازشش کن...به نوازش نیاز دارد.

رازدارش باش...همیشه نیاز دارد خودش را خالی کند..اگر دیدی  لج کرد عیب ندارد کوتاه بیا...چند وقتی که میگذرد خود به

خود از کارش پشیمان میشود...از همین حالا بدان که او هیچوقت تورا به رفیق هایش ترجیح نمیدهد...

و اما عصبانیتش...خودم هم هنوز با ان کنار نیامدم.....

شاید تو بتوانی...شاید...

 

 
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : kimia

 

دل من ....!

 

از بی کسی نترس...

 

تنها بمان...

 

ادم ها بی رحم شده اند...

 

ناخواسته ناخواسته

 

همه چز را له می کنند...

حتی دل کوچکی شبیه تو را....!!!

http://uploadkon.ir/uploads/Untitled-3_39.jpg

 
جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 2:35 :: نويسنده : kimia

 

دخترک برگشت...چه بزرگ شده بود...ازش پرسید : پس کبریت هایت کو؟؟؟

پوزخندی زد گونه اش اتش بود...سرخ ، زرد...

گفت : میخواهم امشب با کبریت های تو این سرزمین را به اتش بکشم!!!!!!

دخترک نگاهی انداخت....

 تنش لرزید...

دخترک گفت : ...کبریت هایم را نخریدند...سال هاست که تن میفروشم...!!!

شعر عاشقانه : می بخشم

 

 

 

 
دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : kimia

به تـاب های پـارک کـه رسیـدیـم ...
تـو گفتـی: اول من
من هـم کـه روی حـرف تـو حـرف نمـی زدم گفتـم بـاشـه ...
نشســــــــت...
من هـم هـُلش دادم
حـالا نـوبت من شـده بـود...
گفت: بشین
نشستـم و زنجیــرهـا را محکـم گـرفتـم
آرام گفتـم: هـُل بـده دیگـه ...
بـرگشتـم ...
دیـدم کـه رفتـه است!

 

 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : kimia

تنــــــهایی را تریجیح بده...


به تن هایی که ...


روحشان با دیگریست

 


تنهایی تقدیر من نیست

 


ترجیح من است

 

 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : kimia

یادت هست مادر اسم قاشق را گذاشتی قطار،هواپیما و کشتی تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟

شدی خلبان،ملوان،لوکوموتیوران

میگفتی بخور تا بزرگ بشی

 

ومن عادت کردم ک هرچیزی را بدون اینکه دوس داشته باشم قورت بدهم...

 

حتی بغض های نترکیده ام را...

نوزاد عاشق زل زدن به چشم مادر است!!
 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : kimia

زن ضـعـیـف نیست

 

ظـــــریــــفـه

واقعا با دیدن این عکس ناراحت شدم.امیدوارم روزی برسه که مرد های جامعه ی ما بجای ادب کردن با کتک روحیه ی خودشونو تقییر بدن.به امیــــد اون روز...

 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : kimia

پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود. . .اومدیم زیارتت کنیم!

دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟

پسر:خب. . .منزل بگم چطوره؟؟

دختر:واااای. . .از دست تو!!

پسر:باشه. . .باشه. . .ویکتوریا خوبه؟

دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟

دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟

پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!!

دختر:واقعا که!

پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟

دختر:لوووووس!!

پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!!

دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!!

پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. . .هی نقطه ضعف میدی دستم.

دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟

پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم . . .لیلی قرن 21من

دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . .

پسر:صفای وجودت خانوم.

دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . .

برای سرک کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . .

برای بوی کاغذ. . .

برای شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگاه حسرت بار بقیه. . .

آخه هیچ زنی مردی مثل من نداره.

پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمای تو،برای بستنیهای شاتوتی که با هم میخوردیم. . .

برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم. . .

دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟

پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!!

دختر:ولی من که بور بودم . . .

پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه.

دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ شده. . .مجنون من.

پسر:. . .

دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟

پسر:. . .

دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن.

پسر:. . .

دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . . .

پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه)

دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟

پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟

دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. ..بخند. . .زودباش بخند. . .

پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟؟

دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . .

پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . .

دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟

پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات کادوی خوبی آوردم.

دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . .

پسر:. . .

دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟

پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!!

یک شیشه گلاب!

یک بغض طولانی آوردم!!

تک عروس گورستان!!

پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!!

اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم.

نه. . .اشک و فاتحه

نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .

نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .خاطرات نه چندان دور. . .

امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . .

آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . .

دیگه نگران قرصهای نخوردم. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده ام ازبیخوابیم نباش. . .!

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .!

بعد از تو دیگه مــــــــــــــــــــــرد نیستم اگر بخندم. . .!

اما . . .تو آرام بخواب. . .

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : kimia

 

 

 

دخـــــتر اســت دیگــــــر


گاهــی دلـــش میخواهـــــــد


'' بهانه '' الــکی بگیرد


به هـــوای آغوش ِ
تـــــــو


شانـــه های
تـــ ـــو


که بـــعد تو آرام

 

خیـــلی آرام


در گوشــَــش زمزمـــــه کنی :


 ببـین من عاشــــــقتم

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : kimia

 

 

 

سر میز شام، یادت که میفتم بغض میکنم ؛

اشک تو چشمام حلقه میزنه و...

 همه با تعجب نگاهم میکنند...

 لبخندی میزنم و میگویم: چقدر داغ بود...!!!

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : kimia

من و تو!!!

مــُعآدله ای بودیـــــــم!!

کـه در آغــــوش هَم حــَــل شُدیم!!

 

  

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:15 :: نويسنده : kimia

 

 

 

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی..

بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت

این جمله رو بشنوی :

غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منـــــــــــــــی !!

 

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:13 :: نويسنده : kimia


 

به کـوريـه چـشــم ِ هـمــه ! !

يکــروز

در شـلوغــتـرين نقـطه شـهـر

ديــوانـه وار

مي بـــوسـمــت ...

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:7 :: نويسنده : kimia

حس قشنگیه

یكی نگرانت باشه


یكی بترسه از اینكه یه روز از دستت بده


سعی كنه ناراحتت نكنه،


حس قشنگیه...


وقتی ازش جدا میشی اس ام اس بده


عزیز دلم رسید؟


قشنگه: یهو بغلت كنه،


یهو . . . تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم


بگه كه حواسم بهت هست


حس قشنگیه ازت حمایت كنه...


آره...

دوست داشتن همیشه زیباست...

 
چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 4:44 :: نويسنده : kimia

ایمان می آورم به دوستی

و صداقت قاصدک !

سال هاست که ،

صدایم را شنید ...

نگاهم را خواند ...

محبتم را فهمید ...

غصه هایم را گریست ...

خوشی هایم را خندید ...

و همه شان را رساند به دوردست های خاکستری !

این روزها ، بیشتر از همیشه ،

قاصدک را می خوانم !

و "تو" امروز هر چه قاصدک دیدی ،

جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید !...

 
 

 
چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 4:9 :: نويسنده : kimia

تقصیر من نیستــــــــــــــ...

به تــــــــــــــــــو که می رســــــــــــــــم...

تب می کنمــــــــــــ،

به تــــــــــــــــو که می رســـــــــــــــم...

هوس آغوشتـــــــــــــ میسوزاندم،

به تــــــــــــــــو که می رســــــــــــــــم...

لبــــــــــــــانم از عطشت له له میزنند،

به تــــــــــــــــو که میرســـــــــــــــــــم...

نگاهم خمـــــــــــــار نگاهت میشود،

به تـــــــــــــــــو که میرســـــــــــــم...

تقصیر تو نیستـــــــــــــ،

نفسهــــــــــــــــایت دیوانه ام میکند ...

 
چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 3:52 :: نويسنده : kimia

 

 

گاهی دیدن یک عکس دو نفره تو رو یاد اون نمی ندازه !

تورو یاد خودت می ندازه ...


که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !


گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه ...
 

دلم واسه خودم تنگه ...

 
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : kimia

 زن که باشی درباره ات قضاوت میکنند!!!

درباره ی لبخندی ک بی ریا نثار هر احمقی کردی!!!

درباره ی تارهای مویت که بیخیال از نگاه شک آلودهی احمق ها از روسری بیرون ریخته اند!!!

درباره ی روحــــــــــت ، جسمــــــــــت ، درباره ی تو و زن بودنت قضاوت میکنند!!!
تو نترس و زن بمان
احمق ها همیشه زیادند..
.

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد